شیما شاهسواران احمدی 24 آذر سال 1362 در استان تهران به دنیا آمد. رشته تحصیلی او مترجمی زبان انگلیسی و مترجمی اسناد و مدارک حقوقی می باشد. در حال حاضر شغل او تدریس است. احمدی در جشنواره شعر فجر سال 90 در قسمت غزل به عنوان شاعر برتر شناخته شد.
=======================================
تو پوست می کنی اما بهانه ات حج است
دلم گرفته از اين مردم پيالهپرست
از اين كه هر كسی از حد گذشت، با تو نشست
هنوز مال منی، حبه حبه ياقوتی!
هر استكان تو چرخيد اگر چه دست به دست
نگو كه تاب بياور كه پيش چشمانم
پريده عطر تنت، در دهان مشتی مست
تو سنگ بودی و سهم من از تو تكه شدن
غرور پنجرهها را هميشه سنگ شكست
ترنج، كعبه و چاقو طواف میكندش
تو پوست میكنی اما بهانهات حج است
برای ماهی سرخ آسمان فقط روياست
نمیپرد به هوا هر كه دل به دريا بست
=================================
چگونه بی تو بگویم که هر چه بادا باد
چگونه بی تو بگويم كه هر چه بادا باد
كه میكند غم عشق تو ريشه از بنياد
چقدر سر به هوايی و سركش و مغرور
به سرو تكيه زدم قامتش فريبم داد
تو باد بودی و من برگ دير فهميدم
هزار برگ خزان میروند اگر بر باد
انار كال درختان پناهشان شاخهست
انار تا برسد شاخه میرود از ياد
هميشه ميوهی شيرين به خاك میافتد
مرا نچيدی و اين ميوه از دهان افتاد
چه بیثمر به دل سنگ تيشه میكوبم
عوض شدهست زمانه عوض شده فرهاد
كه هر كه دل به كسی داد میشود آزاد
==============================
گفته بودند برنمی گردند
خبری نيست از پرستوها،گفته بودند برنمیگردندآسمان سياه شهر مرا، اين كلاغان سياهتر كردند
شاخهها هيزمی رسيده شدند، ميوهی تلخ شاخه حسرت شدچشم من خشك و زرد میبيند يا درختان شهر من زردند؟
شعبده بازی است در هر كنج، شهر در باورش نمیگنجدباغبانها به باغ دل دادند، از گل پونه مار پروردند
در گلو ناودان فرو میريخت، بغض يك آسمان شكستن رالانهی گرم لكلكان خالیست، دودكشهای خانهها سردند
كار ديگر گذشته است از كار، جای باران تگرگ میباردزخم شمشير آسمان كاریست، زخمها زخم و دردها دردند
=======================================
به دنبالت ندیدی سایه ای مردی پشیمان را؟
به دنبالت ندیدی سایهی مردی پشیمان را؟
کسی که میشناسد لهجهی سنگین باران را؟
پس از تو زردیام را سیلی هر دست قرمز کرد
چه ارزان میفروشم سیبهای سرخ لبنان را!...
دلم دریاست بی تو کوسهها در من کمین کردند
کشانده بوی خون این وحشیان تیز دندان را
پس از تو عطر لاهیجانی صد قوری چینی
پس از تو چای مهمان کردهام هر حجله شیطان را
بیا و فرض کن پیراهنت را باد با خود برد
که رسوا کرد یوسف شهر کنعان را ... تو تهران را
دوسیبی پرتقالی طعم لیمو میدهی گاهی
بیا و چاق کن با طعم تنباکوییات جان را
==============================